Pirezan

پیره‌زن 

 

يکی بود يکی نبود، يک پیره‌زن بود. خانه‌ای داشت به‌ اندازه‌ی يک غربیل. اطاقی داشت به اندازه‌ی یک بشقاب. درخت سنجدی داشت به اندازه‌ی يک چیله‌ی جارو. يک خرده هم جُل و جهاز سر هم کرده‌بود که رف و طاقچه‌اش خشک و خالی نباشد. يک شب شامش را خورده بود که ديد باد سردی می‌آيد و تنش مور مور می‌شود. رختخابش را انداخت و رفت توش. هنوز چشم به‌ هم نگذاشته بود که ديد صدای در می‌آيد. شمع را برداشت و رفت در را وا کرد.  دید یک گنجشکی است.  گنجشک به پیره‌زن گفت:

 پیره‌زن، امشب هوا سرد است، باد می‌آيد، من هم جایی ندارم. بگذار امشب اينجا پهلوی تو توی اين خانه بمانم، صبح که آفتاب زد می‌پرم، می‌روم. پیره‌زن دلش به‌ حال گنجشکه سوخت و گفت:

 خيلی خوب، بيا تو، برو روی درخت سنجد لای برگها بگير بخواب. گنجشکه را خواباند وخودش رفت توی رختخواب. هنوز چشمش گرم نشده‌بود که ديد باز در می‌زنند. رفت دم در، در را وا کرد، ديد يک خری است. خره گفت:

  امشب هوا سرد است، باد هم می‌آيد، من هم جايی ندارم که سرم را بگذارم و راحت بخوابم، بگذار امشب اينجا توی خانه‌ی تو بمانم، صبح زود پيش از آنکه صدای اذان از گلدسته بلند بشود من می‌روم بيرون. پیره‌زن دلش  بحال خره سوخت و گفت خيلی خوب، برو گوشه‌ی حياط، بگير بخواب. پیره‌زن خر را خواباند و رفت خودش هم خوابيد. باز هم ديد در می‌زنند، گفت کيه؟ و رفت دم در، ديد يک مرغی است. مرغه گفت پیره‌زن، امشب باد می‌آيد و هوا سرد است، من هم راه بردار به‌ جایی نيستم، بگذار بيايم امشب اينجا بخوابم، صبح زود همين که صدای خروس درآمد من پا می‌شوم می‌روم. پیره‌زن گفت خيلی خوب، برو کنج حياط بگير بخواب. مرغ را خواباند و خودش رفت که بخوابد، ديد صدای در می‌آيد. آمد در را وا کرد. ديد يک کلاغی است. کلاغه گفت پیره‌زن، امشب هوا سرد است، من هم جای درست و حسابی ندارم، بگذار اينجا توی خانه‌ی تو بخوابم. صبح زود همين که مرغها سر از لانه درآوردند، می‌پرم می‌روم. گفت خيلی خوب و کلاغه را برد، روی گرده‌ی خره خواباند و رفت خوابيد. ديد باز هم در می‌زنند. شمع را ورداشت، رفت دم در، ديد سگی است. گفت چه می‌گویی؟ گفت امشب هوا سرد است، من هم خانه و لانه‌ای ندارم که پناه ببرم توش. بگذار امشب اينجا بخوابم. صبح پيش از آنکه بوق حمام را بزنند پا می‌شوم می‌روم. پیره‌زن دلش برای سگه‌ سوخت، آنرا برد پهلوی خر خواباند و، گوش شيطان کر، آمد خوابيد. صبح که از خواب بيدار شد ديد خانه‌اش غلغله‌ی روم  است. رفت به سراغ گنجشکه، گفت پا شو، برو بيرون که صبح شد. گنجشکه گفت من، که جيک جيک می‌کنم برات، تخم کوچيک می‌کنم برات، من برم بيرون؟ پیره‌زن گفت نه، تو بمان. رفت به سراغ خره، گفت زود باش، پاشو، برو بيرون، صبح شده. خره گفت من،  که عرعر می‌کنم برات، پشکل تر می‌کنم برات، همسايه خبر می‌کنم برات، من برم بيرون؟ پیره‌زن گفت نه، تو هم بمان. رفت پيش مرغه، گفت يالا، پاشو، برو بيرون، که صبح شده. مرغه گفت من که قد قد می‌کنم برات، تخم بزرگ می کنم برات، من برم بيرون؟ گفت نه، تو هم بمان. رفت به سراغ کلاغه. گفت پا شو، بيرون برو. کلاغه گفت من که قار قار می‌کنم برات. آقا را بيدار می‌کنم برات، من برم بيرون؟ گفت نه، تو هم بمان. آخر سر آمد به سراغ سگه، گفت پا شو، برو بيرون، که هوا روشن شده. سگه گفت من،  که واق واق می‌کنم برات، دزد را بيدماغ می‌کنم برات، من برم بيرون؟ گفت نه، تو هم بمان. همه آنجا ماندند و کارهای پیره‌زن را روبراه کردند و زندگی‌اش را روی غلتک انداختند. قصه‌ی ما به سر رسيد،  کلاغه به‌ خانه‌اش نرسيد.

 

pirezan

 

yeki bud yeki nabud, yek pirezan bud. xāneyi dāšt be andāzeye ġarbil.

oṭāqi dāšt be andāzeye yek bošqāb. deraxte senjedi dāšt be andāzeye yek čileye jāru. yek xurde ham jol o jehāz sare ham karde bud ke raf o ţāqceaš xošk o xāli nabāšad. yek šab šāmašrā xvorde bud ke did bāde sardi miāyad va tanaš mur mur mišavad. raxtexvābašrā andāxt va raft tuš. hanuz češm be ham nagoẕāšte bud ke did ṣedāye dar miāyad. šam' rā var dāšt va raft darrā vā kard. did yek gonješki ast. gonješk be pirezan goft:

- pirezan, emšab havā sard ast, bād ham miāyad, man ham jāyi nadāram. begoẕār emšab injā pahluye to tuye in xāne bemānam, ṣobḥ ke āftāb zad, miparam, miravam. pirezan deleš be ḥāle gonješke suxt va goft:

- xeili xub, biā tu, boro ruye deraxte senjed lāye barghā begir bexvāb.

gonješkerā xvābānd va xvodeš raft tuye raxtexvāb. hanuz cešmeš garm našode bud ke did bāz dar mizanand. raft dame dar, darrā vā kard, did xari ast. xare goft:

 - emšab havā sard ast, bād ham miāyad, man ham jāyi nadāram ke saramrā begoẕāram rāḥat bexvābam, begoẕār emšab injā tuye xāneye to bemānam, ṣobḥe zud, piš az ānke ṣedāye aẕān az goldaste boland bešavad man miravam birun.

pirezan deleš be ḥāle xare suxt va goft:

 - xeili xub, boro gušeye ḥayāṭ, begir bexvāb.

pirezan xarrā xvābānd va raft xvodeš ham xvābid. bāzam did dar mizanand, goft:

- kiye?

va raft dame dar, did yek morġi ast. morġe goft:

- pirezan, emšab bād miāyad o havā sard ast, man ham rāh bardār be jāyi nistam, begoẕār biyāyam emšab injā bexvābam. ṣobḥe zud hamin ke ṣedāye xorus dar āmad man pā mišavam miravam. pirezan goft:

- xeili xub, boro konje ḥayāṭ begir bexvāb.

morġrā xvābānd va xvodaš raft ke bexvābad, did ṣedāye dar miāyad. āmad darrā vā kard. did yek kalāġi ast. kalāġe goft:

- pirezan, emšab havā sard ast, man ham jāye dorost o ḥesābii nadāram, begoẕār injā tuye xāneye to bexvābam. ṣobḥe zud hamin ke morġhā sar az lāne dar āvordand, miparam miravam.

goft:

- xeili xub va kalāġerā bord, ruye gordeye xare xvābānd va raft xvābid. did bāz ham dar mizanand. šam' rā var dāšt, raft dame dar, did sagi ast.

goft:

- če miguyi?

goft:

- emšab havā sard ast, man ham xāne o lāneyi nadāram ke panāh  bebaram tuš. begoẕār emšab injā bexvābam. ṣobḥ piš az ānke buqe ḥammāmrā bezanand pā mišavam miravam.

pirezan deleš barāye sage suxt, ānrā bord pahluye xar xvābānd va, guše šeyṭān kar, āmad xvābid. ṣobḥ ke az xvāb bidār šod did xāneaš ġolġoleye rum ast. raft be sorāġe gonješke, goft:

- pā šo, boro birun ke ṣobḥ šod.

gonješke goft:

- man, ke jik jik mikonam barāt, toxme kucik mikonam barāt, man beram birun? pirezan goft:

- na, to bemān.

raft be sorāġe xare, goft zud bāš, pā šo, boro birun, ṣobḥ šode. xare goft:

- man, ke 'ar'ar mikonam barāt, peškele tar mikonam barāt, hamsāye xabar mikonam barāt. man beram birun? pirezan goft:

- na, to ham bemān. raft piše morġe, goft:

- yālā, pā šo, boro birun, ke ṣobḥ šode.

morġe goft:

- man, ke qod qod mikonam barāt, toxme bozorg mikonam barāt, man beram birun? goft:

- na, to ham bemān.

raft be sorāġe kalāġe. goft:

- pā šo, birun boro.

kalāġe goft:

- man, ke qār qār mikonam barāt, āqārā bidār mikonam barāt, man beram birun? goft:

- na, to ham bemān.

āxar sar āmad be sorāġe sage, goft:

- pā šo, boro birun, ke havā rōšan šode.

sage goft:

- man, ke vāq vāq mikonam barāt, dozdrā bidamāġ mikonam barāt, man beram birun? goft:

- na, to ham bemān.

hame ānjā māndand va kārhāye pirezanrā ru be rāh kardand va zendegiašrā ruye ġaltak andāxtand. qeṣṣeye mā be sar resid, kalāġe be xāneaš naresid.